دماوند اسم پسرهمسایه ما بود. اسم شناسنامهای او سیامک بود اما پدرش دماوند صدایش میزد. فقط پدر او را دماوند صدا میزد. کسی نمیدانست چرا پدر او را دماوند صدا میزد. دماوند یک روز صبح مُرد و او را در گورستان شهر خاک کردند. روی سنگ قبر او نوشتند زندهیاد سیامک!… کسی دیگر او را با نام دماوند نمیشناخت. حتی پدر هم وقتی با حسرت از او یاد میکرد دیگر دماوند او را صدا نمیزد. امروز در روزنامه خواندم که پیرمردی به تنهایی از مسیر جبهه شمالی کوه به بالای قله کوه صعود کرده است. مسیر شمالی سختترین راه رسیدن به قله است. کنجکاو شدم و عکس مردی که به دماوند صعود کرده بود نگاه کردم. او را شناختم همان مرد همسایه ما بود. روی قله و با پسرش دماوند عکس یادگاری انداخته بود.